فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

دربند

لطفا در صورت امکان قبل از خواندن این بررسی، یک بار فیلم دربند را ببینید. مطمئن باشید ارزشش را دارد. قول نمی دهم خوشتان بیاید اما مطمئنا بدتان نخواهد آمد.
از لینک های زیر می توانید دربند را به صورت آنلاین، با ترافیک رایگان (در صورت خرید اشتراک و تطابق با اینترنت شما) و کاملا قانونی تماشا کنید.
دربند در فیلیمو
دربند در نماوا

خلاصه داستان: نازنین (نازنین بیاتی) دختری شهرستانی است که برای تحصیل به تهران می آید. به دلیل عدم تخصیص خوابگاه، نازنین با دختری به نام سحر (پگاه آهنگرانی) هم خانه می شود. همه چیز عادی است تا این که نازنین و سحر با هم درگیر می شوند و این آغاز یک تراژدی است.

دربند پنجمین تجربه ی پرویز شهبازی پس از مسافر جنوب، نجوا، نفس عمیق و عیار 14 است. دربند را می توان دنباله ی موفقی بر نفس عمیق و عیار 14 دانست، تا جایی که به غیر از کسب جوایز متعدد در جشنواره ی فجر سی و یکم و سایر جشنواره های بین المللی، دربند کاندیدای حضور در اسکار غیر انگلیسی زبانان سالِ 2013 (از ایران) هم بود که البته رقابت را به گذشته اصغر فرهادی (صرفا به دلیل شهرت فرهادی در جشنواره های بین المللی) واگذار کرد.

 

دربند با همان سبکِ همیشگیِ شهبازی شروع می شود، سکانس ابتدایی در واقع همان سکانس پایانی یا مشخصا در این فیلم، قسمت تاثیر گذاری است از یکی از سکانس های ما قبل پایان. راننده ای که جلوتر می فهمیم فرید نامی است از جاده ای کوهستانی در حال عبور است، دقیقا همان جاده ی نفس عمیق. تلفن فرید زنگ می خورد، جواب می دهد، ظاهرا کسی اصرار دارد که وی به تهران برگردد، فرید قبول می کند، دور می زند و برمی گردد. ظاهر ماجرا این است اما این سکانس آغازین در واقع یکی از مهم ترین بخش های فیلم است. سکانس بعدی، خروج دانشجویان از خوابگاه را نشان می دهد، جایی که یک نظم عجیب و غریب را می بینیم و این قرار است منشا یک مقایسه و دوگانه در طول فیلم قرار گیرد. دو گانه ی جامعه ی قانون مدار و بی قانون، دانشگاه و محیط آکادمیک به عنوان جامعه ی قانون مدار و خانه ای که نازنین قرار است به آن وارد شود به عنوان جامعه ی بی قانون معرفی می شوند. برای مثال سکانس خروج نازنین از خوابگاه را مقایسه کنید با سکانس ورودش به خانه ی سحر. هر چه نظم در خوابگاه می بینید، در خانه ی سحر فقط بی نظمی و شلختگی پدیدار است. ظرف های نشسته، شیرِ آب باز مانده، لباس های به هم ریخته و ... نشان هایی بر این ادعاست.

ادامه مطلب...
۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

رئیس جمهور روحانی

از امروز روحانی، یک بار دیگر رئیس جمهور قانونی کشور ماست. توهین به او از داخل و خارج محکوم است و ما مثل چهار ساله گذشته او را دوست خواهیم داشت. نه روحانی، که در مورد روسای جمهور قبلی هم باید همین برخورد انجام می گرفت، این از نشانه های تمدن است. من به عنوان یک آدم معمولی امروز این را می نویسم و فردایی هم اگر به جایگاه مهم تری برسم باز هم همین را خواهم نوشت. نباید اتفاقی که برای افتخاری افتاد دوباره تکرار شود و او سالی یک بار از مردم (بخوانید اصلاح طلبان) عذرخواهی کند. قطعا هر رئیس جمهوری دوستندارانی دارد اما این مساله ابدا نباید دستمایه ی بی احترامی گردد. هر چند که درب نقد را نخواهیم بست بلکه آن را شفاف و شیشه ای می کنیم. تمام این جملات شعارهای زیبایی است که امیدوارم این بار به آن پایبند باشیم.
پی نوشت: شخصا انتقادات زیادی به رئیس جمهور، کابینه و سایر رفقا داشته و دارم. در این انتخابات هم به ایشون رای ندادم اما احترام رئیس جمهور منتخب، واجبه. البته که انتقاد بهش واجب تره.
۱۴ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

درس هایی از آزاده نامداری

مساله ی اصلی که برای آزاده نامدارای پیش اومد خیلی مهم نیست، چون ابعاد مهم تری داره.
یک: اگر نامداری راست گفته باشه و همه اون اطراف محرم بوده باشند باید گفت: به محارم خودتون اعتماد نکنید.
دو: با فرض اینکه نامداری دروغ گفته و اون جا یک مکان عمومی بوده باشه (که هست) باید گفت: ایرانی عزیز فکر نکن در آن سوی دنیا راحتی. مخصوصا که مشهور هم باشی. سوئیس یا بورکینافاسو خیلی فرق نمی کند، هر کجا که باشی، یکی هست که تو رو بشناسه، ازت عکس یا فیلم بگیره و در اینترنت منتشر کنه.
سه: ماهیگیری به سبک اصلاح طلبی یعنی: ایشون (نامداری) اصلاح طلبه، شوهرشون هم یک آقازاده ی اصلاح طلبه و تفکراتشون هم اصلاح طلبانه است، در انتخابات هم به اصلاح طلبان رای دادند و بعد همین اصلاح طلبان صرفا به این دلیل که ایشون در مصاحبه با یک روزنامه ی اصولگرا گفته بودند: افتخار می کنند، چادری اند، از خجالتشون در اومدند.
چهار: با این که کار ایشون ناپسند و مصداق ریاست اما کار منتشرکننده فیلم رو توجیه نمی کنه. چشم پوشی از خطای دیگران، یک وظیفه ی انسانی است. حالا این خطا ریا باشد یا دروغ و ... فرقی نمی کند. همه ی ما اشتباه می کنیم. هر کس به شکلی.
۱۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

بیم و امید

آدمیم که زود امیدوار میشم و زودتر ناامید. این اصلا خوب نیست و سعی دارم که اصلاحش کنم اما خب می دونید خیلی سخته؛ چون به همین روند اصلاح هم امیدوار بودم اما خیلی زود دارم ناامید میشم. ظاهرا این دورِ باطل ادامه داره.

۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۴۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

شعار و دیگر هیچ

معتقدم باید در لحظه تصمیمِ درست گرفت چون اون چیزی که در حالِ حاضر برای هر کسی وجود داره ناشی از تصمیمات درست یا غلط گذشته است. آینده یهویی به وجود نمیاد. همین لحظه ای که توش هستیم و من این متن رو نوشتم و شما دارید می خونید رو تصور کنید، من و شما یک روزی تصمیم گرفتیم بیایم توی بلاگ یک صفحه برای خودمون ایجاد کنیم و حالا ممکنه خیلی اتفاقی شما این مطلب رو بخونید. ما حرکت مون رو کردیم و قدم هامون رو برداشتیم و این آشنایی احتمالی، می تونه به شانس، تقدیر و یا هر چیزی دیگری ارتباط داشته باشه اما اگر اون گام های اولیه نبود، چنین لحظه ای هر چند مهم هم نباشه وجود نداشت. پس هر اتفاقی که در حال حاضر می افته، کوچک و بزرگ، مهم و ساده به تصمیمات ِگذشته ی ما مربوطه و تصمیمات امروزمون در اتفاقات آینده دخیله. در لحظه زندگی کردن به عنوان یک شعارِ زیبا برای یک برند، خیلی هم عالی و درسته اما به عنوان شعاری برای زندگی نه. اصلا چیزی به نام در لحظه زندگی کردن وجود نداره. شما نمی تونید به جیبتون نگاه نکنید و ماشینی که دلتون می خواد رو بخرید. شما نمی تونید بدون برنامه ریزیِ هر چند کوچک، به مسافرت برید. بهتره زندگی مون رو روی شعارهای واقعی پایه ریزی کنیم نه چیزی که اصلا وجود نداره. به هر حال ما برای زندگی، رشد و پیشرفت به شعار احتیاج داریم و نمیشه این موضوع رو نفی اش کرد. صرفا برای مثال نگاه کنید به اون هایی که در سیاست به برخی نسبت شعاری بودن یا شعارزدگی میدند. خب خود این دوستان رو هم نگاه کنید، در شعاری بودن دست کمی از اون یکی ها ندارند بلکه هم دست اونا رو تو این زمینه از پشت بستن. نکته این جاست که همه ی آدم ها و همه ی ملت ها به شعار احتیاج دارند. این شعار می تونه نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی باشه یا حقوق بشر  و رویای آمریکایی. این که هر کدوم چقدر موفق بوده خیلی اهمیت نداره، مهم اینه که همه ی ما به یک مانیفست نیاز داریم.
۰۸ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

حق به جانب

از وقتی که سعی کردم تفکر خودم را داشته باشم، تمام توانمو به کار گرفتم که فکر نکنم حق منم یا حق همیشه با منه. سعی کردم در مسائل و مشکلاتِ حتی شخصیم، خودم رو جای طرف مقابلم بذارم و ببینم اگه من بودم در اون شرایط چه می کردم. نمیگم بد رفتاری نکردم که اتفاقا زیاد رفتار بد از خودم نشون دادم اما حداقل بعدش نشستمو فکر کردم کارم درست بوده یا نه؟ اگه من جای اون بودم، آیا رفتار بهتری داشتم؟ می دونم ممکنه این درست ترین راه حل نباشه اما برای من درست ترین و ممکن ترین راه حله.

۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۳:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

فیلم، موسیقی، نماها

خیلی از وبلاگ نویسان سه بخش: فیلم - موسیقی - کتاب رو در وبلاگشون دارن و من هم به زودی سه بخش: فیلم - موسیقی - نما رو به وبلاگم اضافه می کنم (چیزی که از همون اوایل هم قصدش رو داشتم). سعی می کنم فقط اسم یا توضیح کوتاه نباشه و چیز جدیدی هم توی این بخش وجود داشته باشه. (منظورم بخش فیلم هاست)
۱۶ تیر ۹۶ ، ۱۶:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

هم کفو

حالا اگه عاشق کسی شدیم که هم کفومون نبود، چیکار کنیم؟ اصلا من بازم می خوام با کبوتر پرواز کنم، نمیشه؟ می خوام بزنم به سیم آخر. بی خیالِ رسمایِ کلیشه ایِ دنیا...

پی نوشت: ...که در ایران بیش تره

۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۴۰ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فانوس شب

قدم اول

نمی دانی چقدر دوستت دارم. خودم هم نمی دانم چقدر دوستت دارم و این به معنای کم بودن عشقم نیست که برعکسش، آنقدر زیاد است که نمی دانم چه اسمی برای این حجم از عشق بگذارم و چه کلمه ای را به کار برم که حقش را ادا کند. نمی دانم شاید آن کلمه بی نهایت باشد، شاید هم نه و اصلا زیاد مهم نیست، که مهم این است عشق وجود دارد و عشق من به تو وجود دارد و زنده است اما عشق تو به من چطور؟ اصلا اشتباه گفتم. تو نه تنها نمی دانی چقدر دوستت دارم، حتی نمی دانی که من هستم، که من گوشه ای در این شهر هر روز به تو فکر می کنم، که هر روز منتظرم کارهای نداشته ام تمام شود و به تو فکر کنم و با یاد تو خیالبافی. چه دوری از من و چه نزدیک است عشق تو به من. آیا عشق همین است؟ دلیل نزدیک کردن آدم ها به هم. آنچه مرا به تو نزدیک کرده چیست؟ زیبایت، در حالی که تو را از نزدیک ندیده ام، ثروتت، در حالی که نمی دانم چقدر است، عقایدت، در حالی که نمی دانم چیستند؛ واقعا چه چیز تو را اینقدر به من نزدیک کرده که برایت اشک می ریزم؟ آیا علتش تنهایی خودم است؟ نمی دانم. اصلا مگر من قبل تر هم تنها نبوده ام؟ آیا این احساس، هوس است؟ نه آدم ها برای هوسشان گریه نمی کنند و اگر آدم ها هم این کار را کنند من انجامش نمی دهم. شاید آدم ها را نشناسم اما خودم را چرا. اصلا مگر من برای هوس هایم می نویسم؟ یک لحظه صبر کن، همه ی این ها به کنار، من مهم ترین استدلال را برای خودم می آورم، من می خواهم تو عشق باشی نه هیچ چیزِ دیگر، نفس باشی نه هوس، من می خواهم تو هوس نباشی و مگر به غیر از من کسِ دیگری هم مهم است؟ من راضی، خدا راضی و شاید تو هم راضی! خواستم این اولین مساله را با خودم حل کنم. این قدم اول است. حالا یک قدم به تو نزدیک ترم.
پی نوشت: قدم اول خیلی مهمه.
پی نوشت 2: همیشه پیش از آن که فکر کنی اتفاق می افتد
۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

آه یوسف تو دیگر که بودی...

از تنم تا تنش یک وجب بود
وقت چسبیدن ِ لب به لب بود
عقل امّـا جدایی طلب بود
بود! امـّـا دخالت نمی کرد!
 
عشق ِ من ، لکه ی دامنش بود
من حواسم به پیراهنش بود
او حواسش به مرز تنش بود
بود! امــّا رعایت نمی کرد!
 
آن شب از جان مستم چه می‌خواست
دست او روی دستم چه می‌خواست
وسوسه از شکستم چه می‌خواست
تف بر این ارتجاعِ صعودی!

دستش افتاد در موج مویم
پاره شد جامه از رو به رویم!
مانده ام از چه چیزی بگویم!
آه یوسف! تو دیگر که بودی ...
 
عقل می‌گوید : « این کار زشت است »
عشق می‌گوید : « این سرنوشت است !
اولین درب های بهشت است
آخرین دکمه های لباســش ! »

باز کردم ! رسیدم به آتش !
آتش ، امّــا برای سیاوَش !
خیره در سرخی ِ التماسش
غرق در آبی ِ چشم هایش
من حواسم به او ... او حواسش ...
آخرین دکمه های لباسش ...
آخرین دکمه های لباسش ...

یاسر قنبرلو

۱۱ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب