در پست های قبل، پستی گذاشتم با نام (حرف هایمان خلاصه می شود در...) که خلاصش اینه که گاهی حرف هایمان را مستقیم نگوییم بهتر است، گاهی حرف ها در شعر، موسیقی و ... خلاصه می شوند. و حالا حرف هایی که نمی خواهم مستقیم بزنم را با این اشعار، راحت تر بیان می کنم.
1.
...
صبر کن! تازه اولِ راه است
بردِ تو از شکست می آید
یعنی آسان ز دست خواهد رفت
هر چه آسان به دست می آید

صبر کن شب تمام خواهد شد
بعد از این روزهای بی تابی
می روی توی غارِ مردُمَکش
مثل اصحاب کهف می خوابی

کوه باش و بریز توی خودت
عشق باید به کوه تکیه کند
مرد باش و به درد عادت کن
چه کسی دیده مرد گریه کند!؟

قصه ی عشق از زمین که گذشت
از هوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهد شد
عشق مثل هواشناسی نیست
...

یاسر قنبرلو

پی نوشت: دلداری به خودم. چند بیت از اوایل شعر و اواخر رو حذف کردم. به دلیل این که این قسمت مد نظرم بود و هم چنین حفظ حق مولف.

2.
خوابی است که بین لرز و تب می آید
جانی است که از صبر به لب می آید

بیهوده خروس لعنتی می خواند
شب می رود و دوباره شب می آید

سید مهدی موسوی

...
زندگی آن چنان نبود که من
آنچه باید که می شدم باشم
تو خودت باش و انچه باید شو
من بلد نیستم خودم باشم!

من فقط روزنامه ای بودم
بین انبوه دسته بندی ها
مرگ در صفحه ی حوادث بود
زندگی در نیازمندی ها

سادگی کردم و پیاده شدم
که سواران پیاده می خواهند
که تمامیِ کارفرمایان
کارگرهای ساده می خواهند

یاسر قنبرلو


پی نوشت: کمی واقعیت پنداری

پی نوشت 2: ادامه در پست های بعد. خسته شدم از تایپ کردن.