یه روزایی ام بود، وقتی که بچه بودم، فکر می کردم زمین یه جایی تموم میشه. کلا نمی فهمیدم زمین گرده و انتهایی نداره، فکر می کردم یه جایی مثل یه دره ی عمیق انتهای زمینه. اون روزا، روزای بچگی، چقدر روزای بهتری بود. تقریبا هیچ چیزی از دنیای آدم بزرگا نمی دونستیم و نمی فهمیدیم ولی دنیا برامون جای باحال تری بود. ای کاش می شد جلوی سیر منطقی گذر زمان رو گرفت یا لااقل کمی آرومش کرد. لااقل برای وقتایی که همه چیز خوبه. ای کاش این جور مواقع زمان دیرتر می گذشت.