انجمن شاعران مرده (1989) اثر نانسی کلاین بام نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی
راوی: بهروز رضوی
بیت ریت: 95Kbps
تلخیص شده
تولید شده در: ایران صدا
نمونه صدا:
دریافت کل کتاب صوتی در یک فایل فشرده
مطالب مشابه:
انجمن شاعران مرده (1989) اثر نانسی کلاین بام نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی
راوی: بهروز رضوی
بیت ریت: 95Kbps
تلخیص شده
تولید شده در: ایران صدا
نمونه صدا:
دریافت کل کتاب صوتی در یک فایل فشرده
مطالب مشابه:
چند روز پیش تولد خانم اِیمی آدامز (Amy Adams) از بازیگران خوب، دوست داشتنی و مورد علاقه ام بود. به همین مناسبت پیشنهاد می کنم دو فیلم خوب از ایشون یعنی ورود (Arrival) و همین طور حیوانات شبگرد (Nocturnal Animals) رو ببینید. البته احتمالا ورود رو دیدید اما با این حال یک بار دیگه دیدنش هم خالی از لطف نیست و می تونید از همکاری آقای دنی ویلنوو و اِیمی آدامز لذت ببرید. حیوانات شبگرد رو هم از دست ندید فیلم خوب، متفاوت و البته قدرنادیده ایه که توصیه می کنم نسخه ی دوبله ش رو نبینید چون دوبله ی خوب و حرفه ای نداره و برای خانم آدامز هم از صدای خوبی استفاده نشده، به خصوص که خود ایشون صدای بسیار جذاب تری هم داره.
جف (جیمز استوارت): چرا یه مرد توی یه شب بارونی باید سه بار از خونه اش بره بیرون و برگرده؟
لیزا (گریس کلی): شاید از نحوه ی خوش آمدگویی زنش خوشش میاد.
پنجره عقبی - 1954 - آلفرد هیچکاک
------------------------------------------------------------
لوئیس دگا (داستین هافمن): این تنها راه نجات ماست مگه نه؟
پاپیون (استیو مک کوئین): آره.
دگا: فکر می کنی موفق بشیم؟
پاپیون: مگه فرقی هم می کنه؟
پاپیون - 1973 - فرانکلین جی شفنر
------------------------------------------------------------
گروهبان (در تلویزیون): چرا وارد ارتش شدی؟
سرباز: سه دلیل برای وارد شدن به ارتش داشتم: اول از همه میهن پرستی، دوم این که عاشق کشورم هستم و سوم هم این که دستگیرم کردن.
زیبایی آمریکایی - 1999 - سام مندز
ویل دورمر (آل پاچینو): من امثال تو رو می شناسم. تو برای من معما نیستی همون طور که مستراح برای لوله کشا معما نیست.
خطاب به والتر فینچ (رابین ویلیامز)
بی خوابی - 2002 - کریستوفر نولان
------------------------------------------------------------
سلین (ژولی دلپی): خاطره چیز خوبیه اگه با گذشته نجنگی.
پیش از غروب - 2004 - ریچارد لینکلیتر
------------------------------------------------------------
سامانتا (اسکارلت جوهانسون): قلب مثل جعبه نیست که پرُ بشه. هر چقدر که بیش تر عشق بورزی، بزرگ تر میشه.
او - 2013 - اسپایک جونز
------------------------------------------------------------
آلن تورینگ (بندیکت کامبربچ): سخت ترین موقع برای دروغ گفتن به یه آدم، وقتیه که انتظار داشته باشه بهش دروغ بگن.
بازی تقلید - 2014 - مورتن تیلدام
بعد از وقایع سال 88 فیلم های زیادی، مستقیم و غیر مستقیم از نگاه های مختلف راجع به اتفاقات اون سال ساخته شد. البته اکثر این فیلم ها یا مثل اخراجی های 3، پایان نامه، قلاده های طلا، ماه گرفتگی از جانب و نگاه اصولگرایان مورد حمایت قرار گرفت و یا در طرف مقابل فیلم های پل چوبی، آشغال های دوست داشتنی و عصبانی نیستم از جانب اصلاح طلبان. اما اگر دقیق تر به موضوع نگاه کنیم فیلمی مثل ماه گرفتگی را که اصلا کسی جدی نگرفت، پایان نامه به دلیل فیلم نامه ی بی سر و پیکرش جنجالی شد، اخراجی های 3 اصلا خودش نمی خواست جدی گرفته شود، پل چوبی به طور مستقیم اتفاقات را نقد نمی کرد و عصبانی نیستم هم تقریبا مشابه پل چوبی نگاه غیر مستقیم اما انکار ناپذیری به مسائل این برهه داشت (هر چند ممیزی نیز در این غیر مستقیمی بی تقصیر نبود). البته مقصودم از غیر مستقیم عدم پرداخت لخت و صریح به ماجراست و اگرنه حتی کسی که اتفاقات آن سال را ندیده باشد هم به نوعی کاملا متوجه مفهوم این دو فیلم خواهد شد. در کنار همه ی این فیلم ها به نظرم دو فیلم قلاده های طلا و آشغال های دوست داشتنی فیلم های جدی تر، مهم تر و قابل بحث تری هستند. کما اینکه به طور صریح تر به اتفاقات پرداخته اند و هم نماینده خوبی برای طیف سیاسی، مردمی و هم چنین پایگاه ایدئولوژیک اجتماعی شان هستند. هر چند شاید سازندگان آشغال های دوست داشتنی خود را بی طرف یا طرفِ مردم نامیده باشند اما اولا فیلم بی طرف یا نتیجه اش می شود ماه گرفتگیِ مستاصل که می خواهد هوای همه را داشته باشد و ناموفق است و ثانیا اصلا بی طرفی وجود ندارد، و اغلب مردم در آن سال به هر حال با ملاحظاتی با یکی از این دو گروه همراه می شدند.
آشغال های دوست داشتنی در واقع پشت اصلاح طلبان نمی ایستد اما مقابل اصولگرایان است. به وضع موجود معترض است، مثلا همه نوع دیدگاه از سوسیال دموکراسی تا لیبرال و حزب اللهی و قشر خاکستری و چپِ مبارزِ معترض را در فیلم گنجانده که در مواقع ضرور اظهار بی طرفی کند اما فیلم کاملا در تضاد با وضع موجودِ آن دوران ساخته شده است.
به لحاظ ایده، طرح و فیلم نامه با یک فیلم نامه ی دقیق و منسجم و جدید و جذاب طرفیم که از نفس نمی افتد و مخاطب را تا آخرین لحظه میخکوب نگه می دارد. ایده ی حرف زدن با قاب ها از تک و تا نمی افتد چون دیالوگ ها به خوبی و سرِ جای خودشان به کار می روند و روند گره افکنی و گره گشایی، همین طور شوخی های کلامی ظریف، مخاطب را قانع می کند با اشتیاق فیلم را تا پایان تماشا کند. همین ایده ی صحبت با قاب ها باعث شده خیلی از شعارهای مطرح شده در فیلم شعاری به نظر نرسند و کارگردان بتواند به راحتی حرفش را بزند و قصه را روایت کند.
به نظرم اصلا احتیاج نیست راجع به فیلمی با این صراحت وارد موضوع نمادگرایی بشویم که خانواده نماد فلان است و مادر نماد بهمان و فرزندان نماد چه و چه هستند. فیلمی که مستقیما حرفش را می زند دیگر احتیاج به تحلیل نمادگرایانه ندارد. کنایه های فیلم کاملا مشخص است و نیازی به تعبیر و تفسیر طولانی، الکی و حوصله سربر ندارد.
آشغال های دوست داشتنی فیلم خوبی است اما تلخ است. امیر یوسفی فیلم را برایمان هلاهل نکرده و تلخی اش حداقل برای من مثل خوردن شکلات تلخ لذت بخش بود هر چند که نتوانستم نسخه ی کامل تر و بدون ممیزی را ببینم اما همین نسخه ی کوتاه شده، اثری است شایسته و با این که فیلمی سیاسی است اما فراتر از آن است که بازیچه دست سیاست شود. کاش گاهی صاحبان آثار هنری برای اندکی بیش تر دیده شدن دست به دامان احزاب سیاسی نمی شدند و کاش شرایط کشور طوری بود که اصلا چنین فیلم های بدون حمایت مادی و معنوی احزاب سیاسی قابل ساخت باشد که متاسفانه تا همین امروز هم چنین چیزی محقق نشده و احتمالا به این زودی ها هم نخواهد شد.
یه بررسی کوتاه از چند فیلم که جدیدا دیدم. البته فیلم های جامانده ای که قبل تر قرار بود راجع بهشون بنویسم (وارونگی - مالاریا) و همین طور بدون تاریخ بدون امضا که دو ماه پیش دیدمش هم در این پست قرار گرفتند.
1. وارونگی - بهنام بهزادی
قصه درباره ی دختری است که تنها با مادر پیرش زندگی می کند. برادر و خواهرش ازدواج کرده و این دختر (سحر دولتشاهی) هنوز مجرد است و به نوعی از مادرش نگه داری هم می کند. فیلم از جای درستی آغاز می شود. آلودگی و وارونگی هوا، مادری بیمار و دختری تنها که احتمالا بالای سی سال سن دارد و کمی از سن ازدواج متداول در جامعه دور شده، و عشق قدیمی که ناگاه پیدایش می شود. فیلمنامه پله پله و آرام مخاطب را وارد قصه می کند و پیرنگ اصلی فیلمنامه خیلی خوب شکل می گیرد. انتقاد غیر مستقیم و غیر شعاری فیلمساز بر تاثیر یک عامل محیطی و بیرونی بر روابط انسان های درون یک خانواده از نکات بسیار مهم فیلم است. فیلم خوب شروع می شود و خوب ادامه پیدا می کند اما پایانش نه این که بد باشد، متوسط است. آن پایان بی مصرفِ مثلا اخلاق گرای تلویزیونی در کار نیست اما با یک پایان جسورانه و متفاوت هم طرف نیستیم.
البته یک پایان بازِ استاندارد که مساله ی اصلی فیلم را حل می کند اما مساله ی دیگری را مطرح می کند. مشکل رفتن به شمال و همراهی مادر پیرشان حل می شود اما مشکل دیگری که مطرح می شود این است که آیا روابط این خانواده مثل قبل خواهد شد؟ آیا رابطه ی نیلوفر با عشقِ سابقش دوباره بهم می خورد یا این بار شکل می گیرد؟ وارونگی به جز یک پدیده ی طبیعی به نوعی یک پارادوکس برای نیلوفر هم محسوب می شود: انتخاب بین سلامتی مادر و رفتن به شمال یا مصر ماندن بر تصمیمی که گرفته و ازدواج و احقاق حقوقش در خانواده. پارادوکسی میان گرفتن حق یا ادای دین و وظیفه نسبت به مادر و خانواده. اسم فیلم بسیار عالی و درست انتخاب شده و ایهام بسیاری در معنی ایجاد می کند، وارونگی میان خواسته ها، روابط، رفتن یا نرفتن، ازدواج یا عدم ازدواج، تمام چیزهایی که با هم کاملا در تعارض اند. در کل فیلمِ بسیار خوب و خوش ساختیست و بهترین گزینه برای اسکار، حتی بالاتر از مالاریای شهبازی بود که البته هیچ کدامشان به اسکار نرفتند.
2. مالاریا - پرویز شهبازی
فیلم یک پوستر اصلی خوب دارد. چند بازی خوب از ساغر قناعت، طبق معمولِ فیلم های شهبازی یک کار اولی درجه یک و یک آذرخش فراهانی خوب و البته در برخی مواقع متوسط، و سایر بازی هایی که نرمال اند به جز آزاده نامداری که کاملا متوسط است. روایت فیلم مثل فیلم های قبلی شهبازی از سکانس پایانی یا ما قبل پایانی شروع می شود. با یک تکنیک جالب ما وارد ماجرای اصلی می شویم که به نوعی استعاره ای از سرگشتگی جوانان است. یک دختر و پسر شهرستانی که به تهران آمده اند و ظاهرا دختر بنابر دلایلی که تا پایان فیلم هم مشخص نمی شود برای چندمین بار از خانه گریخته است و دیگر نمی خواهد تحت هیچ شرایطی به خانه بر گردد.
فیلم در نسخه ی نمایش خانگی به جز سکانس مصاحبه با خبرنگار، حذفیات دیگری ندارد اما قصه بسیار گنگ روایت می شود. هیچ اشاره ای به گذشته افراد نمی شود، پایان باز فیلم بر خلاف فیلم قبلی شهبازی اصلا پایان باز نیست و در واقع پایان ول است و ظرافت های فیلم های قبلی به ندرت در این فیلم دیده می شوند. اما از نکات مثبت فیلم مثلا اشاره به قانون تبعیض آمیز ندادن اتاق به دختر تنها در هتل است، فیلم بسیار هوشمندانه نشان می دهد قانونی که قرار است آسایش را فراهم کند چطور باعث می شود دختر به میان جماعتی برود که هیچ میانه ای با آن ها ندارد و حتی برایش خطرناک است. کمااینکه آن جا را هم به دختران اجاره نمی دهند و دختر با گریم پسرانه وارد آن محیط می شود.
3. بدون تاریخ بدون امضا - وحید جلیلوند
فیلم تلخی است اما ساختار خوب و یکپارچه ای دارد. از ابتدا فضای سنگین فیلم حکایت از تلخی قصه ای دارد که در جامعه هم شبیه آن را کم ندیده ایم. فیلم با ضرباهنگ ملایم خود پیش می رود تا به جایی برسد که به نوعی فداکاری دکتر نریمان را که به نوعی خود را مقصر این اتفاق می داند ببینیم. بدون تاریخ بدون امضا تلخ است اما زهرمار نیست، سکانس های غم انگیز هم کم ندارد اما می توان تحملشان کرد. بازی امیر آقایی خوب درآمده، نوید محمد زاده طبق معمول یک بدبخت بی اعصاب است که تخصص خاصی هم در ارائه چنین نقشی دارد و هدیه تهرانی هم طبق معمول بازی روان و یکدستی دارد، بازی تهرانی آنقدر بی آلایش است که هیچ لحظه ای از بازی و اکت هایش از فیلم هایش بیرون نیست برعکس محمدزاده که بازی های پر از اکت و بعضا تکراری اش اندکی اغراق شده اند.
از بازی ها که بگذریم کارگردانی جلیلوند تر و تمیز است و استفاده از دوربین روی دست هم هر چند جالب نیست اما با اعصاب مخاطب هم بازی نمی کند. استفاده به جا و کم از موسیقی هم نکته ی مهمی است که در کمتر فیلم ایرانی مشاهده می شود. در کل فیلم خوب و استانداردی است اما ماندگار نه، لااقل از نظر من و برای من.
4. متری شیش و نیم - سعید روستایی
فیلم یک شروع خیلی خوب دارد که به نوعی روند کلی داستان هم با آن روایت می شود. شروع سکانس یک با پایان خوبی که برای آن نوشته و اجرا شده انتظار یک فیلم خوب با پایانی خوب تر را می دهد که البته این طور نیست. فیلم تا جایی خوب پیش می رود که پلیس در جست و جوی یافتن ناصر خاکزاد است اما از لحظه ای که ناصر را در بند می بینیم دیگر فیلم نیست، پندنامه ای است ضد خرید و فروش و مصرف مواد مخدر. انگار داریم سرانجام یک عمده فروش مواد را تماشا می کنیم تا به دار مجازات آویخته شود.
فیلم از بعد از دستگیری ناصر اصلا معلوم نیست چرا ادامه پیدا می کند و بیش تر معلوم نیست چه می خواهد بگوید. هر چند همان روند دستگیری ناصر هم به شکل ساده لوحانه ی انجام می پذیرد و به جز یکی دو پلان مثل آن جایی که سگ متوجه زن خرده فروش می شود یا شریک ناصر خاکزاد خود را قبل از دستگیری خود را منفجر می کند چیز قابل توجه دیگری وجود ندارد.
5. عرق سرد - سهیل بیرقی
یک فیلم جمع و جور خوب با بازی های روان امیر جدیدی و باران کوثری و سحر دولتشاهی. فیلم با ریتم خوبی شروع و ادامه پیدا می کند نقطه بحران و گسترش بحران، شروع و بسط تنش به درستی اجرا شده و در نهایت با یک اثر استاندارد طرف هستیم.
منطق روایت و عدم شعارزدگی از ویژگی های دیگر عرق سرد هستند با این حال علت بدخلقی ها و زیر آب زدن های دولتشاهی را در فیلم نمی فهمیم، که البته قابل اغماض است. عرق سرد هم مثل من ساخته ی اول سهیل بیرقی فیلم خوب و استاندارد و البته قدر نادیده ای است. گذشت زمان ثابت خواهد کرد من و عرق سرد فیلم های بهتری هستند یا بدون تاریخ بدون امضا و متری شیش و نیم. ضمنا این جمله ی اول فیلم که هر گونه شباهت تصادفی است، اگر نبود سازندگان سنگین تر بودند، چون این حجم از شباهت تصادفی نیست.
تصمیم گرفتم در این پست چند تا فیلم خوب، بی هیچ دسته بندی خاصی معرفی کنم. چون این فیلم ها مورد علاقه ی خودم هم هستند، قطعا به تدریج و در آینده ازشون بیش تر خواهم نوشت.
ایرانی ها:
شوکران - بهروز افخمی - 1378
سگ کشی - بهرام بیضایی - 1379
شب های روشن - فرزاد موتمن - 1381
بوتیک - حمید نعمت الله - 1382
چهارشنبه سوری - اصغر فرهادی - 1384
عیار 14 - پرویز شهبازی - 1387
سن پطرزبورگ - بهروز افخمی - 1388
خارجی ها:
فرار بزرگ - جان استِرجِس - 1963
سگ های انباری - کوئنتین تارانتینو - 1992
بازی - دیوید فینچر - 1997
یادآوری - کریستوفر نولان - 2000
پیانیست - رومن پولانسکی - 2002
زودیاک - دیوید فینچر - 2007
شبکه اجتماعی - دیوید فینچر - 2010
همه ی این فیلم ها، فیلم های خوبی ان و توصیه می کنم حتی اگر یک بار این فیلم ها دیدید، یک بار دیگه تماشا کنید که ارزشش رو داره. مطمئن باشید.
لطفا در صورت امکان قبل
از خواندن این بررسی، یک بار فیلم دربند را ببینید. مطمئن باشید ارزشش را
دارد. قول نمی دهم خوشتان بیاید اما مطمئنا بدتان نخواهد آمد.
از لینک های زیر می توانید دربند را به صورت آنلاین، با
ترافیک رایگان (در صورت خرید اشتراک و تطابق با اینترنت شما) و کاملا
قانونی تماشا کنید.
دربند در فیلیمو
دربند در نماوا
خلاصه داستان: نازنین (نازنین بیاتی) دختری شهرستانی است که برای تحصیل به تهران می آید. به دلیل عدم تخصیص خوابگاه، نازنین با دختری به نام سحر (پگاه آهنگرانی) هم خانه می شود. همه چیز عادی است تا این که نازنین و سحر با هم درگیر می شوند و این آغاز یک تراژدی است.
دربند پنجمین تجربه ی پرویز شهبازی پس
از مسافر جنوب، نجوا، نفس عمیق و عیار 14 است. دربند را می توان دنباله ی
موفقی بر نفس عمیق و عیار 14 دانست، تا جایی که به غیر از کسب جوایز متعدد
در جشنواره ی فجر سی و یکم و سایر جشنواره های بین المللی، دربند کاندیدای
حضور در اسکار غیر انگلیسی زبانان سالِ 2013 (از ایران) هم بود که البته
رقابت را به گذشته اصغر فرهادی (صرفا به دلیل شهرت فرهادی در جشنواره های
بین المللی) واگذار کرد.
دربند با همان سبکِ همیشگیِ شهبازی شروع می شود، سکانس ابتدایی در واقع همان سکانس پایانی یا مشخصا در این فیلم، قسمت تاثیر گذاری است از یکی از سکانس های ما قبل پایان. راننده ای که جلوتر می فهمیم فرید نامی است از جاده ای کوهستانی در حال عبور است، دقیقا همان جاده ی نفس عمیق. تلفن فرید زنگ می خورد، جواب می دهد، ظاهرا کسی اصرار دارد که وی به تهران برگردد، فرید قبول می کند، دور می زند و برمی گردد. ظاهر ماجرا این است اما این سکانس آغازین در واقع یکی از مهم ترین بخش های فیلم است. سکانس بعدی، خروج دانشجویان از خوابگاه را نشان می دهد، جایی که یک نظم عجیب و غریب را می بینیم و این قرار است منشا یک مقایسه و دوگانه در طول فیلم قرار گیرد. دو گانه ی جامعه ی قانون مدار و بی قانون، دانشگاه و محیط آکادمیک به عنوان جامعه ی قانون مدار و خانه ای که نازنین قرار است به آن وارد شود به عنوان جامعه ی بی قانون معرفی می شوند. برای مثال سکانس خروج نازنین از خوابگاه را مقایسه کنید با سکانس ورودش به خانه ی سحر. هر چه نظم در خوابگاه می بینید، در خانه ی سحر فقط بی نظمی و شلختگی پدیدار است. ظرف های نشسته، شیرِ آب باز مانده، لباس های به هم ریخته و ... نشان هایی بر این ادعاست.
به زودی با معرفی و بررسی دو فیلم مورد علاقه ام، این بخش رو شروع می کنم. به این دلیل از واژه های معرفی و بررسی استفاده کردم چون منتقد حرفه ای نیستم (و دوست هم ندارم که باشم) و فقط عاشق سینمام. البته خیلی عاشق و در آینده شاید کمی هم بیش تر. این دو فیلم دربند، پرویز شهبازی، 2012 و زندانیان، دنیس ویلنوو، 2013 هستند.
درباره ی بررسی دربند
بررسی رو زیاد طولانی و باز کردم، ابتدا بیش تر قصد دفاع از فیلم را داشتم اما در نهایت سعی کردم در کنارش یک بررسی کلی هم از فیلم داشته باشم تا خواننده اگر حوصله نداشت نقد دیگری را بخواند، همین نوشته به طور کلی ارضایش کند. شبیه این نقد درباره ی دربند زیاد نوشته شده که طبیعی است، چون بخشی از درک ما از فیلم ها شبیه هم هستند.
در صورت امکان دربند را از فیلیمو یا نماوا یا به صورت قانونی دریافت کنید و ببینید.
حتما دربند رو ببینید.