یک پایان خوب یا قابل قبول مشکل تمام فیلم ها و سریال ها و حتی داستان های ایرانیه. هر چند نوشتن یک پایان خوب دغدغه ی تمام نویسندگان در سراسر دنیاست اما این موضوع در ایران نمود بیش تری داره. از میان فیلم ها و سریال هایی که دیدم و داستان هایی که خوندم فقط تعداد انگشت شماری از اون ها پایان خوب یا قابل قبولی دارند (که شاید بعدا بهشون پرداختم) اما شاید یکی از بهترینِ آن ها پایان داستان رستم و سهراب باشد. نویسنده ایرانی اغلب جرئت ندارد سرنوشت ناخوشی را برای قهرمان هایش رقم بزند با این حال فردوسی هر دو قهرمانش را قربانی می کند، درست است ظاهرا سهراب به دست پدرش کشته و قربانی شده اما آیا پدری که اشتباها پسرش را در نبردی کشته و به آن افتخار هم کرده قربانی نیست؟ این یکی از آوانگاردترین پایان های تاریخ است آن هم در چند صد سال پیش. حال آنکه نویسنده ی ایرانی در قرن بیست و یک جرات نمی کند خش روی قهرمانش بیفتد و از او در برابر هر بدی، زشتی یا آسیبی محافظت می کند. همین ها تفاوت ها را می سارند، جایگاه کنونی فردوسی در تاریخ را مقایسه کنید با جایگاه بعضی ها در آینده. حتی اگر فردوسی را بدون سرودن شاهنامه و فقط با همین داستان رستم و سهراب هم در نظر بگیرید باز هم مشخص است برنده چه کسی است.