فمنیسم در ایران یعنی مطالبه ی تازه به دوران رسیده ها برای دیده شدن.
فمنیسم در ایران یعنی مطالبه ی تازه به دوران رسیده ها برای دیده شدن.
از نظر صدا و سیما و مذهبیا فقط کوه و گردش و سفر و مهمونی باعث گسترش کرونا میشه و از نظر روشنفکران و توئیتری ها رفتن به هیئت و مسجد و عزاداری. ما هیچ وقت نمی تونیم در جایگاه درست بایستیم و قضاوت کنیم. ما و جامعه مون دوقطبی رو دوست داره، ستون کشی رو دوست داره و این اصلا مربوط به حکومت نیست. فارغ از دیدگاه ها و اندیشه هامون می تونه هر دو عاملش باشه یا نباشه، چرا اینقدر دوست داریم همه چیز رو از هم جدا کنیم و در مقابل هم قرار بدیم. پذیرش چنین مسائلی می تونه یک شروع کوچک برای تحول و ایجاد تغییرات بزرگ باشه.
بی شعورها
اِستِراد لِیتِر خیلی بدش می آمد او را بی شعور خطاب کنند تمام بی شعورها همین جوراند، وقتی که بهشان بگویی بی شعور از آدم بدشان می آید.
مزخرفات
من از گفتن حرف های مزخرفی مثل مسافرت به طور ناشناس بی اندازه متنفرم. اما وقتی که سروکار آدم با افراد مزخرف می افتد باید هم مزخرف گفت و مزخرف رفتار کرد.
زن ها
موقعی که چرخ می خورد آنقدر قشنگ این کار را می کرد که هوش از سرم پرید. باور کنید، موقعی که برگشتیم سر جامان، من تقریبا عاشقش شده بودم. زن ها این طوری اند هر گاه کار قشنگی بکنند آدم عاشقشان می شود، هر چند که قشنگ هم نباشند هر چند که احمق هم باشند. آدم عاشقشان می شود و دیگر حواس خودش را هم نمی فهمد.
مردم
این مردم همیشه برای چیزهایی دست می زنند که چرند و بی معنی هستند.
مردانگی
جناب سروان یکی از آن اشخاصی بود که خیال می کنند اگر نتوانند موقع دست دادن با یک نفر چهل تا از انگشت های او را بشکنند باید اسمشان را گذاشت زن صفت و عوضی. من از این جور مردانگی نشان دادن ها بی اندازه متنفرم.
خوشوقت
من و جناب سروانِ نیروی دریایی بهم دیگر گفتیم که از دیدن همدیگر خیلی خوشوقت شدیم که واقعا ناراحت کننده است. من همیشه به اشخاصی که از دیدنشان ابدا خوشحال نمی شوم مجبورم بگویم از دیدنتون خیلی خوشوقت شدم. با این حال اگر آدم بخواهد توی این دنیا جل و پلاسش را از آب در بیاورد مجبور است که از این دست مزخرفات به مردم تحویل بدهد.
چند روز پیش تولد خانم اِیمی آدامز (Amy Adams) از بازیگران خوب، دوست داشتنی و مورد علاقه ام بود. به همین مناسبت پیشنهاد می کنم دو فیلم خوب از ایشون یعنی ورود (Arrival) و همین طور حیوانات شبگرد (Nocturnal Animals) رو ببینید. البته احتمالا ورود رو دیدید اما با این حال یک بار دیگه دیدنش هم خالی از لطف نیست و می تونید از همکاری آقای دنی ویلنوو و اِیمی آدامز لذت ببرید. حیوانات شبگرد رو هم از دست ندید فیلم خوب، متفاوت و البته قدرنادیده ایه که توصیه می کنم نسخه ی دوبله ش رو نبینید چون دوبله ی خوب و حرفه ای نداره و برای خانم آدامز هم از صدای خوبی استفاده نشده، به خصوص که خود ایشون صدای بسیار جذاب تری هم داره.
اگر راه نقد کردن از کسی رو ببندیم در واقع راه توهین بهش رو باز کردیم. هیچ کس اونقدر مهم، بزرگ و استاد نیست که از نقد شدن مصون بمونه. اگر جلوی انتقاد گرفته بشه و دچار اختناق و خفقان بشیم این نقدها تبدیل به عقده و این عقده ها برای عقده گشایی تبدیل به توهین میشه. حالا می خواد فرد مورد انتقاد سید علی خامنه ای باشه یا محمدرضا شجریان؛ پس خواسته یا ناخواسته جلوی نقد هیچ شخص، گروه یا جریانی رو نگیریم.
یک پایان خوب یا قابل قبول مشکل تمام فیلم ها و سریال ها و حتی داستان های ایرانیه. هر چند نوشتن یک پایان خوب دغدغه ی تمام نویسندگان در سراسر دنیاست اما این موضوع در ایران نمود بیش تری داره. از میان فیلم ها و سریال هایی که دیدم و داستان هایی که خوندم فقط تعداد انگشت شماری از اون ها پایان خوب یا قابل قبولی دارند (که شاید بعدا بهشون پرداختم) اما شاید یکی از بهترینِ آن ها پایان داستان رستم و سهراب باشد. نویسنده ایرانی اغلب جرئت ندارد سرنوشت ناخوشی را برای قهرمان هایش رقم بزند با این حال فردوسی هر دو قهرمانش را قربانی می کند، درست است ظاهرا سهراب به دست پدرش کشته و قربانی شده اما آیا پدری که اشتباها پسرش را در نبردی کشته و به آن افتخار هم کرده قربانی نیست؟ این یکی از آوانگاردترین پایان های تاریخ است آن هم در چند صد سال پیش. حال آنکه نویسنده ی ایرانی در قرن بیست و یک جرات نمی کند خش روی قهرمانش بیفتد و از او در برابر هر بدی، زشتی یا آسیبی محافظت می کند. همین ها تفاوت ها را می سارند، جایگاه کنونی فردوسی در تاریخ را مقایسه کنید با جایگاه بعضی ها در آینده. حتی اگر فردوسی را بدون سرودن شاهنامه و فقط با همین داستان رستم و سهراب هم در نظر بگیرید باز هم مشخص است برنده چه کسی است.
کم و بیش می بینمت البته از دور، حست می کنم و می دانی که فاصله زیاد مهم نیست، شاید ندانی شاید نباشی اما گاه با تو زندگی می کنم و تمام روزمرگی هایم را با تو تقسیم میکنم و زمان در کنار تو می گذرد. با تو می خوابم و بیدار می شوم با تو به ستاره ها نگاه می کنم با تو رویاپردازی می کنم و شاید باور نکنی حتی با تو خاطراتم را مرور می کنم. خواه ناخواه با تو زندگی کرده ام و این زندگی را ادامه خواهم داد. به هر حال ادامه می دهم، روزشماری را ادامه می دهم و از امروز لحظه ها را یک به یک می شمارم تا روزی که دیدار میسر شود، تا روز ملاقات هر چند دیر هر قدر دور. این روزها می گذرند طاقت بیار.
من سعی می کنم علاوه بر کتاب های چاپی به کتاب صوتی هم نیم نگاهی داشته باشم. یکی از خوبی های کتاب های صوتی به غیر از تمام نکات مثبتی که داره اینه که بهتر می تونی جهان مورد نظر نویسنده رو تصور کنی بخصوص اگه محصول با کیفیت قابل قبولی هم تولید شده باشه. کتابی که فایلش رو در ادامه قرار دادم توسط ایران صدا تولید شده و به رایگان در سایت ایران صدا به اشتراک گذاشته شده و من هم به همین دلیل تصمیم گرفتم عناوینی که دوست دارم و از نظرم خوبن رو انتخاب و اینجا به اشتراک بذارم تا شاید کسی خوشش بیاد و استفاده کنه. برای اولین پست:
تصادف شبانه (2003) اثر پاتریک مودیانو نویسنده فرانسوی برنده جایزه نوبل
راوی: مسعود میرزایی
بیت ریت: 96Kbps
تولید شده در: ایران صدا
نمونه صدا:
دریافت کل کتاب صوتی در یک فایل فشرده
مطالب مشابه: