فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

۷ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

مردمِ شهر

همه ی آدمای این شهرو دوست دارم، چون تقریبا هیچ کدومشونو نمی شناسم.

دیالوگ، شب های روشن - فرزاد موتمن - 1381

۲۲ آبان ۹۸ ، ۰۲:۳۴ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فانوس شب

مرزبان نامه 2

تصوری از 40 50 روز حمام نرفتن دارید؟ از چندین ساعت خیس شدن و خیس ماندن زیرِ باران چطور؟ از 30 کیلومتر پیاده روی در ارتفاعات بالای دو هزار متر و در برف چند متری اون هم فقط طی 2 روز چطور؟ از کمین 12 و گاهی 18 و حتی گاهی 24 ساعت آن هم به تنهایی یا نهایتا دو نفره و با دو اسلحه ی کلاش فکستنی، در جایی که پر از گروهک و قاچاقچی مسلح است، تصوری دارید؟ آن وقت اصلا تصوری دارید اگر در این شرایط یک بار قاچاق عبور کند، مقصر اصلی و اولیه و ثانویه همان سربازی است که سر معبر مثلا کمین زده بوده است. از میادین مین نامنظم و پاکسازی نشده، از پرسنل کادر عوضی و مزخرف چطور، تصوری دارید؟ این ها تنها بخشی از روزمرگی های یک سرباز در مرزبانیِ استان کردستان، به خصوص هنگ مرزی بانه است.

۱۹ آبان ۹۸ ، ۲۲:۲۴ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فانوس شب

درباره ی آشغال های دوست داشتنی

بعد از وقایع سال 88 فیلم های زیادی، مستقیم و غیر مستقیم از نگاه های مختلف راجع به اتفاقات اون سال ساخته شد. البته اکثر این فیلم ها یا مثل اخراجی های 3، پایان نامه، قلاده های طلا، ماه گرفتگی از جانب و نگاه اصولگرایان مورد حمایت قرار گرفت و یا در طرف مقابل فیلم های پل چوبی، آشغال های دوست داشتنی و عصبانی نیستم از جانب اصلاح طلبان. اما اگر دقیق تر به موضوع نگاه کنیم فیلمی مثل ماه گرفتگی را که اصلا کسی جدی نگرفت، پایان نامه به دلیل فیلم نامه ی بی سر و پیکرش جنجالی شد، اخراجی های 3 اصلا خودش نمی خواست جدی گرفته شود، پل چوبی به طور مستقیم اتفاقات را نقد نمی کرد و عصبانی نیستم هم تقریبا مشابه پل چوبی نگاه غیر مستقیم اما انکار ناپذیری به مسائل این برهه داشت (هر چند ممیزی نیز در این غیر مستقیمی بی تقصیر نبود). البته مقصودم از غیر مستقیم عدم پرداخت لخت و صریح به ماجراست و اگرنه حتی کسی که اتفاقات آن سال را ندیده باشد هم به نوعی کاملا متوجه مفهوم این دو فیلم خواهد شد. در کنار همه ی این فیلم ها به نظرم دو فیلم قلاده های طلا و آشغال های دوست داشتنی فیلم های جدی تر، مهم تر و قابل بحث تری هستند. کما اینکه به طور صریح تر به اتفاقات پرداخته اند و هم نماینده خوبی برای طیف سیاسی، مردمی و هم چنین پایگاه ایدئولوژیک اجتماعی شان هستند. هر چند شاید سازندگان آشغال های دوست داشتنی خود را بی طرف یا طرفِ مردم نامیده باشند اما اولا فیلم بی طرف یا نتیجه اش می شود  ماه گرفتگیِ مستاصل که می خواهد هوای همه را داشته باشد و ناموفق است و ثانیا اصلا بی طرفی وجود ندارد، و اغلب مردم در آن سال به هر حال با ملاحظاتی با یکی از این دو گروه همراه می شدند.

آشغال های دوست داشتنی در واقع پشت اصلاح طلبان نمی ایستد اما مقابل اصولگرایان است. به وضع موجود معترض است، مثلا همه نوع دیدگاه از سوسیال دموکراسی تا لیبرال و حزب اللهی و قشر خاکستری و چپِ مبارزِ معترض را در فیلم گنجانده که در مواقع ضرور اظهار بی طرفی کند اما فیلم کاملا در تضاد با وضع موجودِ آن دوران ساخته شده است.

به لحاظ ایده، طرح و فیلم نامه با یک فیلم نامه ی دقیق و منسجم و جدید و جذاب طرفیم که از نفس نمی افتد و مخاطب را تا آخرین لحظه میخکوب نگه می دارد. ایده ی حرف زدن با قاب ها از تک و تا نمی افتد چون دیالوگ ها به خوبی و سرِ جای خودشان به کار می روند و روند گره افکنی و گره گشایی، همین طور شوخی های کلامی ظریف، مخاطب را قانع می کند با اشتیاق فیلم را تا پایان تماشا کند. همین ایده ی صحبت با قاب ها باعث شده خیلی از شعارهای مطرح شده در فیلم شعاری به نظر نرسند و کارگردان بتواند به راحتی حرفش را بزند و قصه را روایت کند.

به نظرم اصلا احتیاج نیست راجع به فیلمی با این صراحت وارد موضوع نمادگرایی بشویم که خانواده نماد فلان است و مادر نماد بهمان و فرزندان نماد چه و چه هستند. فیلمی که مستقیما حرفش را می زند دیگر احتیاج به تحلیل نمادگرایانه ندارد. کنایه های فیلم کاملا مشخص است و نیازی به تعبیر و تفسیر طولانی، الکی و حوصله سربر ندارد.

آشغال های دوست داشتنی فیلم خوبی است اما تلخ است. امیر یوسفی فیلم را برایمان هلاهل نکرده و تلخی اش حداقل برای من مثل خوردن شکلات تلخ لذت بخش بود هر چند که نتوانستم نسخه ی کامل تر و بدون ممیزی را ببینم اما همین نسخه ی کوتاه شده، اثری است شایسته و با این که فیلمی سیاسی است اما فراتر از آن است که بازیچه دست سیاست شود. کاش گاهی صاحبان آثار هنری برای اندکی بیش تر دیده شدن دست به دامان احزاب سیاسی نمی شدند و کاش شرایط کشور طوری بود که اصلا چنین فیلم های بدون حمایت مادی و معنوی احزاب سیاسی قابل ساخت باشد که متاسفانه تا همین امروز هم چنین چیزی محقق نشده و احتمالا به این زودی ها هم نخواهد شد.

۱۹ آبان ۹۸ ، ۰۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

در به در

می گم اون احمقایی که تو اینستاگرامن با اون مثلا آدم حسابیای توئیتر به در. اون مثلا آدم حسابیای توئیترم با آدم حسابیای واقعیِ بلاگ به در. والله توئیتر نوعِ سیاسیِ همون اینستاگرامه که کاربراش فقط بلدن قشنگ تر بنویسن اما نه مستدل و با پشتوانه.

پی نوشت: البته که آدم حسابیِ واقعی توی توئیتر کم نیست، همون طور که تو اینستا هم وجود داره، منظور من جو کلی این شبکه های اجتماعیه.

۱۸ آبان ۹۸ ، ۲۱:۴۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

مرضِ دوست داشتنی

تو همین چند روز دو تا حرکت انجام دادم که شاید برای هیچ کسی غیر از خودم مهم نباشه ولی واقعا حس می کنم برام دوست داشتنیه. اول پک کامل سریال بریکینگ بد رو که خیلی هم دنبالش بودم (از دیجی کالا) با قیمتِ خوب و مهم تر از اون یک بسته بندی درست و حسابی خریدم. (جالبه بدونید جزء معدود سریال های خوبِ این سال هاست که حق پحشش خریداری شده). و دومی که مهم تره این که یک هارد دیسک اینترنال 1 ترابایتی 3.5 اینچی کاملا بلا استفاده داشتم که با یک قاب و آداپتور به ارزش 135 هزار تومن، حالا به یه هاردِ اکسترنال خفن تبدیلش کردم.

شاید اینا چیزای خیلی ساده ای باشن ولی برای من بیش تر از یک سریال و یک هارد محسوب می شن. می دونید من یه سری عقاید متفاوت دارم. مثلا ترجیح می دم یک هارد بلااستفاده رو با یک هزینه ی حتی غیر منطقی استفاده کنم تا یک هارد دیسک اکسترنال استاندارد بخرم. (در جایی که حتی مشکل مالی وجود نداشته باشه). حالا چرا؟ من یک سری مرضایِ خاصِ خودمو دارم. مثلا دوست دارم یه خونه و باغ تو کوه داشته باشم ولی به برق و گاز متصل نباشه. جالبه بدونید اونجایی که برای این کار در نظر گرفتم الان هم برق داره و هم گازش داره وصل میشه ولی من دوست دارم برق مورد نیازم رو با سلول خورشیدی و توربین بادی و موتور برق تولید کنم. (حالا کو تا باغشو بخرم!) من از بچگی دوست داشتم تیمای ضعیف تیم های قوی تر رو ببرن حتی اگه اون تیم قویه، تیم مورد علاقه ام بود. دوست دارم تو زندگی با امکانات کم تر از رقیبام ببرم. دوست دارم زجر بکشم ولی عقب نکشم. می دونی برام لذت بخشه اون  کاری رو که سخت تره انجام بدم. شاید مثال هارد دیسک یکم ابلهانه به نظر بیاد ولی بذار بگم با اینکه کارای انتقالیم داشت جور می شد، تو منطقه ی عملیاتی صفرِ مرزی موندم تا پیش خودم شکست خورده نباشم. هر چند این عقیده برام گرون تموم شده ولی نمی تونم عوضش کنم؛ چون انگاری دوسش دارم.

پی نوشت: یکی دیگه از اون مرض ها علاقه به بیدار موندن و نوشتن در این ساعت از شبانه روزه.

پی نوشت 2 : خیلی دوست داشتم از این دو مورد عکس بذارم ولی متاسفانه گوشیم سوخته و به دوربین دسترسی ندارم ولی در آینده ی نزدیک عکس هاش رو اضافه می کنم.

۱۸ آبان ۹۸ ، ۰۴:۴۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

ماندگاری

یه سری چیزا باید توی ذهن بمونه ولی نمی مونه، مثل خوبی ها و کارهایی که به خصوص در شرایط سخت برای هم دیگه انجام می دیم. یه سری چیزا نباید توی ذهن بمونه ولی می مونه مثلا حرفایی که آدما تو عصبانیت می زنن حرفای قابل اعتنایی نیستن اما تا ابد توی ذهن شنونده باقی می مونن. انگار تو زندگی دقیقا همون چیزی که نباید اتفاق میفته.

۱۶ آبان ۹۸ ، ۲۳:۱۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

مرزبان نامه

تو نوار مرز دو چیز بیش تر از بقیه موارد پیدا میشه: تله انفجاری (مین) و فیلتر سیگار؛ بعلاوه ی آدمِ عوضی.

۱۵ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب