فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

۱۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

غربت در وطن...

گاهی احساس غربت می کنم. در اینجا... در وطنم... انگار هیچ کس نیست که مرا درک کند. احساس غربت در وطن بی نهایت سخت است. کسی که با اراده ی خود پای در کشوری غریب می گذارد غم غربت را خوب می فهمد، اما او نمی تواند هیچ کس را ملامت کند؛ چون خودش تصمیم گرفته و خودش. اما من گاهی به خدا می گویم: این ها من را نمی فهمند یا من این ها را. هر چند خدا مستقیما جوابی نمی دهد اما گاهی حس می کنم خدا می گوید: هر دو.

پی نوشت: کمی دردِ دل

۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

دریا

تو مثل دریا بودی و من آدمی که از ازدیاد عطش، در تو غرق شدم. حالا جسدم را به ساحل پس داده ای. ای کاش دل به باتلاق سپرده بودم، لااقل تا ابد مرا در آغوشش نگه می داشت.

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

و خدایی که در دور درست هاست...

خدایی که در این نزدیکی است فقط یک شعر است وگرنه گاهی کاری را که جلوی یک کودک از انجام آن واهمه داریم یا خجالت می کشیم را در خلوت انجام نمی دادیم. خدای ما در دوردست ها بود، کنج آسمان، پشت ابرها و ما دم از این می زدیم که خدا همه جا هست، اما نبود و بعد، بعدِ هر مشکلی فریاد می زدیم: خدایا... پس کجایی...

وقتی خدا را در دوردست ها، در بالادست ها و در کنج آسمان تصور کنیم، از ما دور می شود. ای کاش باور می کردیم، واقعا خدا در همین نزدیکی است و به قول سهراب لای این شب بو هاست.

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

آزادی، بی بیان

روزانه چندین بار عبارت بسیار فریبنده ی آزادی بیان را می شنویم اما کدام آزادی بیان؟ آزادی بیانی که وجود ندارد یا بهتر بگم قبیله ای وجود دارد. مثلا سه گروه وجود دارند که در مورد توافقی این نظرات را دارند:

گروه اول: با این توافق ما ابر قدرت منطقه و آسیا و جهان می شویم.

گروه دوم: با این توافق ما کشوری بیچاره و بدبخت می شویم که دیگر اجازه ی آب خوردن هم ندارد.

گروه سوم: چیزی تغییر نمی کنه، به ما چه و ...

با این اوصاف دیگر نظری باقی نمی ماند. موافقان می شوند گروه اول و مخالفان گروه دوم و بی نظران هم گروه سوم. حالا هر کسی موافقت و مخالفت خود را اعلام کند، انگ می خورد. مثلا هر موافقی انگ وطن فروش و غرب پرستی می خورد و هر مخالفی انگ ساندیس خور بودن و ... .

تا وقتی نظرت را بیان نکردی، آزادی یا بهتر بگویم تا وقتی نظر موافقت را اعلام نکردی آزادی والا انگ خوردن، اولین مجازات بیان دیدگاه در این جاست.

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

ندیده‌بانی

می خوام یه کتاب خوب بهتون معرفی کنم. ندیده‌بانی از یاسر قنبرلو. احتمالا شعرهاشو دوست خواهید داشت. به نظرم نیاز داریم در کنار شاعران نامدار معاصر و غیرمعاصر، شاعران کمتر شناخته شده رو هم دنبال کنیم. این هم یک نمونه خوب که از دست من برمی‌اومد.

شعر ندیده‌بانی رو هم براتون کامل گذاشتم که بخونید و لذت ببرید. البته ازش عکس گرفتم و گذاشتم و حال نداشتم تایپ کنم.

۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

برف هم آمد تو اما باز نه...

برف هم آمد تو اما باز نه

هر مگویی فاش شد این راز نه

ویدیویی کوتاه از بارش برف امروز - ساعت 16:00

حجم: 5 مگابایت - مدت: 10 ثانیه

۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۸ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

وقتی نتوانی عشقت را ثابت کنی

عشق بدون پول ارزشی ندارد وقتی که بدون آن نمی توانی عشقت را ثابت کنی. وقتی که نمی توانی برای کسی که دوستش داری هدیه بخری.
پول هم بدون عشق ارزشی ندارد، وقتی که نتوانی با دنیایی از ثروت، عشقت را به کسی ثابت کنی.
پی نوشت: در کل این دنیا ارزشی ندارد.
۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۵۴ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

بیا مثل قدیم عاشق هم شویم

بیا مثل قدیم عاشق هم شویم. خاطره انگیز و زیبا. من برایت ایمیل بفرستم؟ نه. با تو تماس بگیرم؟ نه. بیا به گذشته برگردیم من برایت نامه می نویسم، هر چند که یک روز طول بکشد، برایت پستش می کنم، هر چند که یک هفته طول بکشد تا به دستت برسد و منتظر جواب می مانم حتی اگر یک ماه طول بکشد تا جواب نامه ام را همراه گل رز خشک شده ای در پاکت نامه ببینم، در عشق انتظار هم زیباست.

بیا مثل قدیمی ها عاشق شویم، در کافه قرار نمی گذاریم، به هیچ رستوران گران قیمتی نمی رویم نه، از هیچ تله کابینی شهر را زیر پایمان نمی بینیم، من به آن پارک همیشگی می آیم تو را از دور می بینم و تو هم از دور نگاهم می کنی و از کنار هم رد می شویم با لبخندی که با هزار قرار در فلان رستوران برابری می کند.

بیا مثل شصت سال پیش به سینما برویم، نه من آن قدر آزادم که دست تو را در هر خیابانی بگیرم و نه تو از ترس پدرت می توانی با من در هر کوچه ای از شهر قدم بزنی، با هم به سینما می رویم با فاصله ی یک صندلی از هم فیلم می بینیم و منتظر می مانیم تا در یک لحظه و با یک جمله به هم عشق بورزیم.

بیا مثل قدیم ها شویم. جدیدی ها را دوست ندارم. بیا متفاوت باشیم. اگر قرار بود ما هم مثل بقیه باشیم نه من عاشق تو می شدم و نه تو عاشق من. اصلا شاید همدیگر را نمی دیدیم. پس باور کن، من مثل گذشته ها مثل قدیمی ها و جوری که هیچ کس نمی تواند تو را دوست داشته باشد، دوستت دارم.

۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب