فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

سیاه، سفید، خاکستری

همیشه یه عده هستن که می خوان وضعیت گذشته رو زیبا نشون بدن که بهشون می گیم عقب افتاده. همیشه یه عده هم هستن که می خوان وضعیت فعلی رو زیبا نشون بدن که بهشون می گیم مزدور.

اگر خلاف این ها حرف بزنید بهتون می گن احمق. عقب افتاده ها و مزدور ها در حال حاضر اجازه گسترش هیچ واقعیتی رو نمی دن، حقیقت پیشکش. زندگی کردن میون این دو گروه واقعا سخته. امان از این آدما که همه چیز رو سیاه یا سفید مطلق می بین.

۱۶ آذر ۹۶ ، ۰۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

دیگران

بعضی جاهای زندگی را انگار سرنوشت طوری رقم زده که هیچ رقمه نمی توان تغییرش داد، سرنوشت محتوم که می گویند همین است می جنگی و نمی شود، می دوی و نمی رسی، مقصد را پیدا می کنی راه را نمی شناسی و راه را که پیدا می کنی مقصد را گم می کنی، می جنگی برای فراموش نکردن، مهم تر از آن برای به یاد آوردن و مدام به یاد آوردن اما آیا می توان به جنگ فراموشی رفت؟ زندگی آنقدر مساله و مشکل جلوی راهت می گذارد که گاهی خودت را هم فراموش می کنی. جلوی آینه می روی و با خودت فکر می کنی کدام یک بیش تر شبیه ات است، دوست داشتی کدامشان باشی اینی که حالا هستی و دوستش داری یا آنی که بودی و بقیه دوستش داشتند؟ 

۳۰ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

انگیزه

اگر انگیزه داشتم مرگ هم حریفم نبود، طوفان که چیزی نیست اما حالا که انگیزه، برام خلاصه شده در کلمه ای برای توصیف الکی خوش ها، هر نسیمی منو با خودش می بره و هر دردی به کام مرگ می کشوندم. من بیدی ام که با هر بادی می لرزم. قبول کردن جبرِ تقدیر یعنی پایان ماجرا؛ چه در فیلم ها چه در واقعیت.

پی نوشت: قبولش نمی کنم. 

۲۳ مهر ۹۶ ، ۰۰:۴۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فانوس شب

دشوار

گاهی اوقات سخت ترین کارِ دنیا میشه همونی که فکر می کردی آسون ترین کارِ دنیاست. بر عکسشم صادقه. نمی دونم شاید علتش برداشت های غلط ما از زندگیه. در واقع پیش بینی های غلط و غیر واقعی مون.

۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۵۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

فراموشخانه

انگار دنیا برای فراموش کارها ساخته شده. به دنیا میای و بزرگ میشی و بچگیتو فراموش می کنی. خاطرات خوب و بدتو فراموش می کنی. عاشق میشی و اگه بهش نرسی حتی عشقت رو فراموش می کنی. اگر از نزدیکان و عزیزانت کسی فوت کنه حتی بعد از مدتی اون ها رو هم فراموش می کنی. باید فراموششون کنی وگرنه دنیا فراموشت می کنه. وگرنه دق می کنی. و چاره ای هم نیست باید بین بد و بدتر انتخاب کنی.

پی نوشت: بگذار دنیا فراموشمان کند.

۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

با هم بشنویم

این اثر زیبا رو گوش کنید. قسمتی از موسیقی متن فیلم قصه ی پریا اثر کارن همایونفر. برخلاف فیلمش که نهایتا یک اثر عامه پسند استاندارده، تازه اونم با خوش بینیِ تمام، موسیقی فیلم چند قدم از فیلم جلوتر و زیباتره. به زودی این اثر رو با بیت ریت بالاتر در آواها قرار می دم اما همین نسخه ی فعلی هم کیفیت خوبی داره. حتما گوش کنید.

۳۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

شبیه یک کابوس

نه کسی هست به زندگی امیدوارمون کنه، نه کسی هست که بفهمه دردمون چیه، نه کسی هست ازمون بپرسه چه مون شده، نه کسی هست که به راهی که می خوایم بریم احترام بذاره، اما فراوانند آدم هایی که ناامیدمون می کنند، دردمون رو یا نمی فهمند یا اشتباهی می فهمند، بدون سوال، برامون نسخه می پیچند و به راهی که آینده و سرنوشتِ شخصی ماست تجاوز می کنند. کاش از کودکی استقلال رو یادمون می دادند تا با بهانه های واهی به راهی نریم که نه تنها دوستش نداریم، بلکه برامون شبیه یک کابوسه.

پی نوشت: سر بسته گفتم، شاید کسی دوست نداشته باشه که مشکلات شخصی من رو بدونه. هر چند من خیلی دنبال یک نفر می گردم که باهاش دردِ دل کنم ولی این روزا دستم برای این کار، خالی تر از هر زمانِ دیگه است. در میان اطرافیان، معدود رفقای باقی مانده که اصلا اسمشون رو رفیق نمیشه گذاشت و... کسی نیست درکم کنه. اگر هم کسی هست وقتی باهاش حرف می زنم، الکی سر تکون می ده و تایید می کنه و حالم رو به هم می زنه. اما می دونم که پشت سرم میگه دیوونه است و توهم زده.

۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

فیلم های پیشنهادی

تصمیم گرفتم در این پست چند تا فیلم خوب، بی هیچ دسته بندی خاصی معرفی کنم. چون این فیلم ها مورد علاقه ی خودم هم هستند، قطعا به تدریج و در آینده ازشون بیش تر خواهم نوشت.

ایرانی ها:

شوکران - بهروز افخمی - 1378

سگ کشی - بهرام بیضایی - 1379

شب های روشن - فرزاد موتمن - 1381

بوتیک - حمید نعمت الله - 1382

چهارشنبه سوری - اصغر فرهادی - 1384

عیار 14 - پرویز شهبازی - 1387

سن پطرزبورگ - بهروز افخمی - 1388

خارجی ها:

فرار بزرگ - جان استِرجِس - 1963

سگ های انباری - کوئنتین تارانتینو - 1992

بازی - دیوید فینچر - 1997

یادآوری - کریستوفر نولان - 2000

پیانیست - رومن پولانسکی - 2002

زودیاک - دیوید فینچر - 2007

شبکه اجتماعی - دیوید فینچر - 2010

همه ی این فیلم ها، فیلم های خوبی ان و توصیه می کنم حتی اگر یک بار این فیلم ها دیدید، یک بار دیگه تماشا کنید که ارزشش رو داره. مطمئن باشید.

۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

متولدِ ماهِ مهر

لطفا در صورت امکان قبل از خواندن این بررسی، یک بار فیلم متولد ماه مهر را ببینید. مطمئن باشید ارزشش را دارد. قول نمی دهم خوشتان بیاید اما مطمئنا بدتان نخواهد آمد.
از لینک زیر می توانید فیلم را به صورت آنلاین، با ترافیک رایگان (در صورت خرید اشتراک و تطابق با اینترنت شما) و کاملا قانونی تماشا کنید.
متولد ماه مهر در فیلیمو
متولد ماه مهر در نماوا
خلاصه داستان: دانیال (محدرضا فروتن) و مهتاب (میترا حجار) دانشجوی رشته ی جامعه شناسی در یک دانشگاه غیر انتفاعی هستند. علاوه بر این دانیال و مهتاب به هم علاقه مندند و قصد ازدواج با یکدیگر را دارند اما اتفاقاتی در دانشگاه می افتد که آن ها را از هم دور و دورتر می کند. دانیال به شهر خودشان بر می گردد تا این که مهتاب که به اجبار پدرش از دیدن دانیال محروم شده برای دیدن وی از خانه فرار می کند...
متولد ماه مهر ششمین ساخته ی درویش و یکی از بهترین فیلم های وی در کنار دوئل، رستاخیز و کیمیاست. فیلم مثل اکثر ساخته های درویش گریزی به دوران جنگ دارد، در عین حال که بیش تر فیلم در زمان حال روایت می شود. فیلم در هجدهمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت سه سیمرغ بلورین برای بهترین بازیگر نقش اول زن، بهترین صدابرداری و بهترین جلوه های ویژه شد و هم چنین در کنار عروس آتش به عنوان فیلم برگزیده تماشاگران انتخاب شد.
فیلم در واقع از نیمه شروع می شود. یعنی سکانس میانی. ما با دو شخصیت طرفیم که روزی همدیگر را دوست داشتند و بنابر دلایلی مجبور به جدایی از هم شدند. حالا ما با قطاری که حامل کاراکتر مهتاب است وارد ماجرا می شویم و بعد با یک فلاش بک به گذشته برمی گردیم و سپس به حال برمی گردیم و ادامه ی داستان را تا انتها در زمان حال می بینیم.
مرثیه ای برای دیوارکشی ها
فیلم حال و هوای آشنای خیلی از فیلم های اواخر دهه ی هفتاد و اوایل دهه ی هشتاد و شعارهای دولت اصلاحات و از این قبیل مسائل را دارد. مهتاب و دانیال عاشق هم اند و هیچ مشکلی با هم ندارند و تنها مشکل شان پدر مهتاب است که آن هم کم کم رو به حل شدن می رود اما مشکل بزرگتری روابط این دو را تار می کند. عده ی معدودی با نوشتن نامه ای درخواست جداسازی کلاس های دختران و پسران را از هیئت امنای دانشگاه دارند. این عده که از دوستان نزدیک دانیال اند بدون جلب رضایت وی، امضای وی را در نامه درج کرده اند، که همین جرقه ای برای اختلاف دانیال با مهتاب است. دانیال با دیوارکشی مخالف است اما با قسم و آیه ی دوستانش مجبور می شود بایستد و بماند و وقتی هم که سایر دانشجویان از کسانی که نامه ی جداسازی را امضا کرده اند، درخواست می کنند دستشان را بالا ببرند، بر خلاف انتظار این تنها دانیال است که دستش را بالا می برد. اتفاقی که مشابه ش برای مهتاب می افتد. فیلم پتانسیل این را داشته که به ورطه ی تکرار، کلیشه و شعاری شدن بیفتد اما فیلمنامه و مهم تر از آن پرداخت خوب درویش اجازه ی این کار را نداده. فیلم ابدا قصد ندارد یکی از دو جنس زن یا مرد را از جامعه حذف کند، بلکه در سکانس های بسیاری راه نجات و تکامل جامعه را در کنار هم بودن و ایستادن این دو جنس در کنار هم می بیند. نمونه ی بارزش سکانس آسانسور است. جایی که زن ها درون آسانسور (یک فضای بسته) و مردها در فضای بیرون که فضایی بازتر است قرار گرفته اند، در این جا هم زن ها در آسانسور دچار مشکل اند و هم مردهایی که برای عبور و مرور به آسانسور نیاز دارند. این سکانس واقعا درجه یک نوشته و کار شده است. ابتدا یک زن با جلوگیری از ورود مردان به آسانسور باعث جداسازی آنان می شود، سپس یک مرد از این رفتار خشمگین شده و آسانسور را متوقف می کند (در حالی که اگر زن آن کار را نمی کرد، مرد هم آسانسور را متوقف نمی ساخت) در ادامه زن ها که می بینند در خفقان اند برای رهایی تلاش می کنند، همین طور مردان هم که بدون آسانسور رفت و آمدشان مشکل شده برای باز شدن درب آسانسور تلاش می کنند. در این جا ما هر دو طرف را می بینیم که تلاش می کنند درب آسانسور که بسیار شبیه دیوار است را کنار بزنند تا مشکلشان را حل کنند. تمام حرف فیلم همین است: عدم حضورِ زنان و مردان کنارِ هم مشکل آفرین است نه حضورشان. در ادامه شبیه این سکانس را چند بار دیگر می بینیم. سکانس هایی که زن و مرد در کنار هم مشکلات را حل می کنند. مثل تعویض لاستیک، میدان مین و ... .

نکات مهم دیگری نیز در فیلم وجود دارند: مثل پدر ریاکار مهتاب که به دوستِ فرزندش قول می دهد از جداکردن دختران و پسران در دانشگاه جلوگیری کند اما خلافش عمل می کند. یا در صحنه ای که برای دخترش مشکلی پیش آمده با چک و شیرینی (استفاده مستقیم از واژه ی شیرینی) مشکل اش را حل می کند. سکانسی که چند فرد مشغول شستشوی دست هایشان هستند هم بسیار جالب است. چند بار با جا به جا کردن صابون دستشان را می شویند و صابون را جا به جا می کنند که اشاره ی مستقیم به ارتباط دست های آلوده با دو دستگی دانشجویان دارد که این می تواند علاوه بر این موضوع ارتباطی با مسائل سال 78 و قبل از آن هم داشته باشد. یا صحنه ای که دانیال پلاک های نصفه را پیدا می کند و دوربین چند بار پلاک دانیال را نشان می دهد.
سکانس های حضور دو نفره ی مهتاب و دانیال همه و همه گویای ایند که جنگ تمام شده و حالا برای آبادانی، پیشرفت و رهایی از مشکلات باید کنار هم بود، با هر جنسیتی و با هر عقیده ای.
صحنه ی ورود مهتاب به جنوب در ابتدای فیلم هم صحنه ی مهمی است. تونل و تاریکی، استرس در چهره، باران سیل آسا، مسیرها و خانه های نیمه مخروب و صحنه ی خروج او پس از شهادت دانیال: آفتاب درخشان، بازی با آینه و آفتاب، خروج قطار از تونل و نمای کلیِ یک شهرِ آباد. همه ی این ها بیش تر جهت توصیفِ حال و درونیات مهتاب است. مشوش و پریشان و بی خبر می آید، آسوده و آرام و آگاه باز می گردد.
پوستر فیلم هم خوب طراحی شده. دانشجویانی که اعتراض دارند و دانیالی که تنها قهرمان واقعی این اعتراض هاست و دستش را بلند کرده که بعدا ما در فیلم می فهمیم تمام قصه بر مبنای همین بلند کردن دست شکل می گیرد و غالب بودن رنگ قرمز که نشانه ی ایستادگی است، در میان دانشجویان، دست دانیال و نوشتار کلمه ی مهر که متولدین این ماه ویژگی خاصی دارند، ایستادگی و لجباز بودن و... که در فیلم هم به آن اشاره شد.
سکانس های منتخب:
سکانس آسانسور
سکانس دست های آلوده
سکانسی که مهتاب نیمی از پلاک دانیال را می شکند و بر می دارد و ادامه اش (در واقع همان سکانس پایانی)
دیالوگ ها:
مهتاب: تو که خودت زیر نامه رو امضا نکرده بودی، چرا دستتو بالا گرفتی؟ بقیه چرا دستشون رو نبردن بالا؟
دانیال: چون بقیه ترسیدن؟
مهتاب: تو چرا نترسیدی؟
دانیال: چون من امضا نکرده بودم، قسم خورده بودم.
مهتاب: کاش منم ترسیده بودم.
دانیال: چرا نترسیدی؟
مهتاب: چون قسم خورده بودم.
دانیال: بیا قسم بخوریم که دیگه قسم نخوریم.
۱۶ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

مادرِ مذاکرات

مادرِ مذاکرات پس از آفتاب برجام، نوزاد برجام، روح برجام و ... جدیدترین عبارتِ عجیبِ استفاده شده توسط رئیس جمهوره. حالا به نظر شما اشکالی در این عبارت وجود داره؟ به نظر من اشکالی در خودِ عبارت وجود نداره اما در مفهومش چرا. دقت کنید به رفتار یک اَبَر قدرت مثل آمریکا و این که چطور باهاتون بازی می کنه که خودتون به خودتون گل بزنید. اون به عنوان ابر قدرت از مادر بمب ها و مادر تحریم ها رونمایی می کنه و ما به عنوان یک کشور ضعیف ترِ جهان سومی از مادر مذاکرات رونمایی می کنیم و میگیم دنبال صلحیم. هنر آمریکا اینه که مزخرفات حقوق بشری و صلح طلبانه ش رو که خودش هم بهش پایبند نیست در دشمنانش تقویت کنه و این موضوع رو تا جایی پیش ببره که حتی وقتی تحریمت کنن تو بیای و از مادر مذاکرات و مادر همکاری ها رونمایی کنی. خب این باعث میشه هی تحریمت کنن بعد بکشوننت پای میز مذاکره و ازت امتیاز بگیرن و بعد همین روش رو ادامه بدن. یه برجام به وجود میارن، بعد بهش عمل نمی کنن، دوباره تحریمت می کنن، دوباره میری سر میزه مذاکره و دوباره امتیاز می دی و چند امتیاز بی خود هم می گیری و دوباره بهش عمل نمی کنن و این قصه ادامه داره تا جایی که دیگه چیزی برای مذاکره نَمونه. اونوقت یا میشی شوروی سابق یا لیبی یا کوبا یا خیلی از کشورهایی که این استراتژی روشون انجام گرفته.

۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۳:۲۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب