فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

بیا مثل قدیم عاشق هم شویم

بیا مثل قدیم عاشق هم شویم. خاطره انگیز و زیبا. من برایت ایمیل بفرستم؟ نه. با تو تماس بگیرم؟ نه. بیا به گذشته برگردیم من برایت نامه می نویسم، هر چند که یک روز طول بکشد، برایت پستش می کنم، هر چند که یک هفته طول بکشد تا به دستت برسد و منتظر جواب می مانم حتی اگر یک ماه طول بکشد تا جواب نامه ام را همراه گل رز خشک شده ای در پاکت نامه ببینم، در عشق انتظار هم زیباست.

بیا مثل قدیمی ها عاشق شویم، در کافه قرار نمی گذاریم، به هیچ رستوران گران قیمتی نمی رویم نه، از هیچ تله کابینی شهر را زیر پایمان نمی بینیم، من به آن پارک همیشگی می آیم تو را از دور می بینم و تو هم از دور نگاهم می کنی و از کنار هم رد می شویم با لبخندی که با هزار قرار در فلان رستوران برابری می کند.

بیا مثل شصت سال پیش به سینما برویم، نه من آن قدر آزادم که دست تو را در هر خیابانی بگیرم و نه تو از ترس پدرت می توانی با من در هر کوچه ای از شهر قدم بزنی، با هم به سینما می رویم با فاصله ی یک صندلی از هم فیلم می بینیم و منتظر می مانیم تا در یک لحظه و با یک جمله به هم عشق بورزیم.

بیا مثل قدیم ها شویم. جدیدی ها را دوست ندارم. بیا متفاوت باشیم. اگر قرار بود ما هم مثل بقیه باشیم نه من عاشق تو می شدم و نه تو عاشق من. اصلا شاید همدیگر را نمی دیدیم. پس باور کن، من مثل گذشته ها مثل قدیمی ها و جوری که هیچ کس نمی تواند تو را دوست داشته باشد، دوستت دارم.

۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

تنها، تنهاست

گوشه ای نشسته بودم، تنهای تنها و منتظر، تا شاید خبر خوشی برسد. اس ام اسی آمد، دوازده بار بگو یا امام زمان (عج) و به دوازده نفر بفرست تا از هر دردی که داری نجات یابی و خبر خوشی به تو برسد. خواستم این کار را انجام دهم تا از تنهایی نجات یابم اما من آنقدر تنها بودم که دوازده نفر را نداشتم تا این پیام را برایشان ارسال کنم.

پی نوشت: رویای من در خواب رفت

۳۰ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

شیوع یک بیماری خطرناک

همه ی ما چند وجهی شده ایم. در واقع چند وجهیمان کردند. در زندگی واقعی یک شکل داریم و در وبلاگ ها و صفحات مجازی شکلی دیگر. شاید در زندگی واقعی فحاشیم و در زندگی مجازی نه و یا برعکس. البته فرقی هم نمی کند. جفتش بد است. تزویر همه جوره اش بد است. یک بیماری همه گیر قرن بیست و یکمی که همه با آن مواجهیم. اکثرمان اینطور شدیم و مطلقا نه همه. شاید نوعی همرنگ جماعت شدن جدید است که البته این بار بهتر است رسوا شویم تا همرنگ جماعت.


۳۰ دی ۹۴ ، ۲۲:۲۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

آدم های خوب، اتفاق های بد

اتفاقای بد برای آدمای خوب رخ می ده.
دیالوگ رِیموند ردینگتون در سریال لیست سیاه
فکر کنم نمی شه به این جمله اعتقاد نداشت. این جمله یک واقعیته چون ما آدما باید امتحان شیم. پس باید سعی کنیم از اتفاق های بد زندگی، به انتها نرسیم. شاید شروعی بهتر در راهه.
پی نوشت: من دارم به شدت در این مورد تلاش می کنم.
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

زبانِ زبون

انسان زیر زبان خود پنهان است.

امام علی (ع) - نهج البلاغه - حکمت ها

پی نوشت: چه اتفاقات، چه اشتباهات و چه نا مهربانی های عجیبی با چند سانتی متر گوشت فاقد استخوان اتفاق می افتد. حرف هایی که گاهی موجب گمان بد، متهم شدن به گناه ناکرده و حتی قتل و خونریزی می شود.

۲۹ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

ما مردمی هستیم که...

خواب های وسترن


رستم همیشه قویتر از سوپرمن بود

برای ما 

بچه های قد کشیده

در انفجار بمب های آمریکایی 

که همشاگردی هامان را

با دسته های گل معاوضه می کردند

بر نیمکت های مدرسه.


ادامه دارد در... در ادامه مطلب...

ادامه مطلب...
۲۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

همه چیز بهانه است

باران بهانه است. برف بهانه است. هوای دو نفره و نیمکت خالی بهانه است. غروب و طلوع بهانه است. مهم معشوق است و مهم تو هستی. تو که باشی من در کویر هم با تو نوستالژی می سازم.

۲۷ دی ۹۴ ، ۱۲:۴۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

خودم را برای رفتنت نمی بخشم

وقتی که رفتی اصلا باورم نمی شد. نه به خاطر اینکه رفته بودی نه، چون تو آدمی نبودی که رهایم کنی و یا بی دلیل بروی. من را ببخش، نمی دانم چه اشتباهی کردم که تنهایم گذاشتی اما می دانم حتما مرتکب اشتباهی شده بودم که تنها شدم. چون تو بی دلیل مجازات نمی کنی، تو بی دلیل نمی روی. من هرگز خودم را برای رفتنت نمی بخشم.

پی نوشت: نشسته ام به انزوا به رنگ و بوی بی پناهی
                به خلوتم نمی رسد حضور روشن پگاهی
                احسان حائری - گروه چارتار
۲۲ دی ۹۴ ، ۱۴:۲۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

ناکامی، بد شانسی و ...

زندگی شد من و یک سلسله ناکامی ها

مستم از ساغر خون جگر آشامی ها

بس که با شاهد ناکامیم الفت ها رفت

شادکامم دگر از الفت ناکامی ها

شهریار

گفتم: دوستت دارم.

گفت: چقدر؟

گفتم: به اندازه ای که تنهاییت را پر کنم.

گفت: اگر می دانستی چقدر تنهایم، این حرف را نمی زدی.

گفتم: به اندازه ی تنهاییت، دوستت دارم. باور کن.

پی نوشت: دائما بد شانسی میارم.

پی نوشت2: کجاست شانس های بزرگ، بعد از بد شانسی های کوچک و بزرگ.

۱۸ دی ۹۴ ، ۰۱:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

پسر نوحم و ...

هر چه کردم به خودم کردم و وجدان خودم

پسر نوحم و قربانی طوفان خودم

تک و تنها تر از آنم که به دادم برسند

آن چنانم که شدم دست به دامان خودم

یاسر قنبرلو

گاهی، چوب اشتباهاتمان را می خوریم. بیشتر که فکر می کنم می بینم اغلب، چوب اشتباهاتمان را می خوریم، و باز بیش تر که فکر می کنم، می بینم همیشه چوب اشتباهاتمان را می خوریم. خدا عقده ای نیست، ما اشتباه می کنیم و هر اشتباه، تاوانی دارد. همه یک روز به این موضوع ایمان می آوریم، گاهی زود، گاهی دیر و گاهی آن قدر دیر که دیگر فرصتی برای جبران نیست.

۱۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب