فانوس شب

تلاشی فاجعه‌بار برای زیستن

حقایق خاص 2

آدما دو چیزو فقط به کسی که دوستش دارن می گن:

اول آرزوهاشون و دومی که مهم تره درداشون. اگه کسی آرزوشو یا رنجی رو که توو زندگی کشیده بهتون گفت بدونید دوستتون داره. بهش اعتماد کنید.

پی نوشت: خودم تا حالا نه آرزوهامو به کسی گفتم و نه دردامو.

۲۶ مهر ۹۵ ، ۱۱:۵۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

زدگی

جامعه ی سنتی یا سنت زده، مدرن یا مدرن زده، مذهبی یا مذهب زده. به نظرتون در موارد مذکور کدوم صفت رو میشه به جامعه مون تعمیم داد؟ به نظرتون کدوم به اکثریت جامعه نزدیک تره؟

شاید نشه پاسخ کامل و جامعی در این باره داشت اما در تمام موارد صفت دوم صادق تره. زدگی در جامعه ی ما بیداد می کنه؛ هر کدوم از موارد بالا مثل یک وصله ی ناجور داره خیلی هامونو عذاب میده و به دوری از این جامعه و مردمش منجر میشه.

جامعه ای که هنوز مطلقه بودن یا بیوه بودن رو مشکل عدیده ای می دونه، جامعه ای که در ازدواج هاش سر این موضوع که دختر دو روز دو ماه یا دو سال از پسر بزرگ تر جنجال می کنه، جامعه ای که فرد بیمار رو (در برخی موارد) گناهکار می دونه و اونو پس می زنه، جامعه ای که حرف زدن توش جا نیفته، دین یک ابزار برای قدرت و انتقال قدرته، نماینده ی مجلسش لکسوس داره و اغلب مردمش 206 و کمتر از اون... مشخصا جامعه ایه که رشد نکرده، مردمش رشد نکردن، سواد دارن و آگاهی نه، چیزایی که مطلقا با هم هیچ رابطه ی مستقیم و غیر مستقیمی ندارن. جامعه ای که نهایت مدرنیتش نفی مذهب، خوندن کتابای هاوکینگ و جملات قصار راسل و ... و تعمق سطحی در اون هاست.

جامعه ی ما هیچ وقت از شعار بالاتر نمیره. یه زمانی این شعارها در خیابون ها، مساجد و دانشگاه و ... داده میشد که حالا به تلگرام یا اینستاگرام منتقل شده. فرقش چیه؟ این که الان در خیلی موارد آگاهی وجود داره و باز مرتکب اشتباه می شیم، این که همونی که مطلب میذاره، به جای پخش غذای نذری بین سیرها پولش رو به گرسنه ها و تازه عروس دومادا و فقرا بدیم اما خودش در جامعه ی واقعی افتخارش اینه که به دو هزار نفر غذای نذری داده، معنیش چی می تونه باشه جز شعار زدگی! 

هیچ حکومت استبدادی در دنیا وجود نداره بلکه جوامع استبدادی وجود داره، جوامعی که تفکرشون بر این اساسه که هر کاری کنن نمی تونن چیزی رو عوض کنن و قدرت در جایی دیگر تقسیم می شه.

بهتر است کمی برای آگاهی تلاش کنیم.

پی نوشت: در جریان تصادف یک نماینده  مجلس با دو هموطن که منجر به فوت دو هموطنمان و حتی غیب شدن یک کودک شد شاید بیشترین چیزی که برایم نمود داشت یک داستان سینمایی و تلخ بود که حقا لایق اسکار و سایر جوایز مربوطه است. فرض کنیم این تصادف یک فیلم سینمایی بود:

یک نماینده مجلس، یک لکسوس شاسی بلند ( خودروی غیر ملی، لوکس و دارای 110 درصد گمرک و... )، یک جاده نا امن، حیات دوباره.

دو شهروند عادی (شاید هم بیش تر)، یک ماشین عادی، یک سرعت عادی، یک ایمنی عادی، خودروی ایرانی، سوختن در آتش بدون امکان شناسایی (حتی جنسیت) و در آخر بازگشتن به سوی حق.

مثل اینکه مسئولین دیگه به صورت مستقیم وارد کشت و کشتار مردم شدند. 

پی نوشت 2: قابل توجه برخی: آیا شهدا رفتند تا برخی مسئولین با ماشین های چند صد میلیونی مردم را نفله کنند.

۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۲:۴۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

انتخاب بزرگ

فرض کنید خدا یه دوراهی جلو پاتون گذاشته:

1: با کسی که عاشقش هستید زندگی می کنید، زندگی آرام و راحت با همه امکانات در سطح خوب. ( این گزینه می تونه آدم ایده آل زندگیتون، یا کسی که همین الان عاشقش هستید باشه)

2: آینده ای رو که دوست دارید، خواهید داشت. هر چیزی که آرزوتون بوده از بچگی یا همین الان. هر چیزی. موزیسین، هنرپیشه، خلبان و یا ... اون هم از نوع درجه یکش و با شرایط زندگی ایده آل و راحت و همه امکانات در سطح عالی.

و یک تبصره وجود داره: در صورت انتخاب هر گزینه، تحت هیچ شرایطی تا پایان عمر نمی تونید اون یکی گزینه رو بدست بیارید. مثلا نمی تونید گزینه ی دو رو انتخاب کنید و در آینده به عشقتون برسید. حالا کدوم گزینه رو انتخاب می کنید. با ذکر دلیل.

۲۹ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۰ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

حقایق خاص

یه وقتایی همه چیز مثل روز روشنه ولی  باور کردنش سخته.

خیلی عجیبه ولی حقیقت داره.

۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۳۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

غم نگاری

زمان نمی گذرد، رویاهایم در خواب محو می شوند، دیگر حتی تصویرت را به خاطر ندارم، انگار حقیقت چیزی جز نداشتنت نیست.

پی نوشت:

گاهی انگار مثل فیلما تا از خدا گله نکنی، فرجی نمیشه.

پی نوشت2:

عزیزم کجایی؟ دقیقا کجایی؟ مخصوصا الان!

۲۶ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

مشکل مهم

می دونی مشکل کجاست؟ اونجایی که لهجه ی انگلیسی داشتن از هر نوعش حسن محسوب میشه اما لهجه ی مناطق مختلف کشور رو داشتن نه. اینکه لهجه ات بیریتیش باشه یا امریکن و حتی استرالیایی مهم نیست، مهم اینه که لهجه ی انگلیسیت خوبه، اما اینکه لهجه ی مادریت حالا می خواد ترکی، لری، رشتی، اصفهانی، شیرازی و... باشه نه.
پی نوشت: قطعا با زبان انگلیسی و سایر زبان ها موافقم به شدت اما با ارزش شدن یا پز شدنش نه.
پی نوشت 2: از حداقل های انسانیت که به لهجه ها، قومیت ها و کلا هم وطنانمون احترام بزاریم.
۱۵ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۳۲ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

با تو رسیده ام به شبی، ابدی

با تو رسیده ام به شبی، ابدی

آه تو کوچه کوچه مرا بلدی

گروه چارتار - احسان حائری (ترانه سرا)

به نظر شما کدوم یک از طرح های زیر بهتره و مفهوم رو هم بهتر می رسونه؟

1.

2.

من خودم دو رو بیش تر دوست دارم. عکس نوشته ها رو توسط Google Image پیدا کردم.

۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۶:۲۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

خودم نوشت

خیلی صریح بود برو گفتنت به من

آنقدر که باور نمی کنم تو گفته ای

پی نوشت: والله

۱۰ مرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فانوس شب

غم غربت، غم نان است

بی نیازی در غربت، چون در وطن بودن، و تهیدستی در وطن، چون غربت است.

امام علی ع - نهج البلاغه - حکمت ها

معتقدم باید موند، حتی وقتی کسی بهت بها نمی ده، حتی وقتی دیگه اطرافیانت رو نمی شناسی. اونایی رو که دوگانه سوزاند و سال هاست دقیقا بر خلاف چیزی که می گن، عمل می کنن.

پی نوشت: این روزها چقدر وطن غریب شده، برای همه.

پی نوشت 2: تمام کسانی که رفتند، روزی همین اعتقاد من رو داشتند.

۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فانوس شب

تو نباشی غم دلواپسی کجا ببرم

تو نباشی غم دلواپسی کجا ببرم

تو نباشی به کدامین سبب جنون بخرم

شب هجران من از روز ازل تا ابد است

تو نباشی من از این شب به چه سویی گذرم

غرق بیداری ام و روز و شبش باکی نیست

تا نیایی به خدا خواب نیاید به سرم

آنقدر گشته ام و باز تو پیدا نشدی

که در این مهلکه تا روز جزا در سفرم

ترسم از ظلمت و از روز جزا نیست که من

من به آینده ی تاریک خودم می نگرم

پی نوشت: خیلی دوست دارم شعر بگم، اما کم پیش میاد این اتفاق بیفته. البته شاید هم نشه بهش شعر گفت، شاید بشه اسمش رو حرف دل یا هر چیز دیگه گذاشت اما بضاعتم همینه.

۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۰ ۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
فانوس شب